صدای سخن عشق
|
قول ابن سینا در اثبات وحدت عالم ابن سینا رحمة الله علیه در «رسائل» در اثبات وحدت عالم می نویسد: «امکان ندارد جسمی مخالف با اجسام این جهان در حرکات و کیفیات وجود داشته باشد. اما مخالف در حرکات نیست؛ زیرا حرکات با تقسیم عقلی ضروری یا مستقیمند و یا مستدیر... و حرکات مستقیم یا از مرکز شروع می شوند و یا به مرکز خاتمه می یابند و یا مستقیم از مرکز می گذرند... و اما مخالف با کیفیات اجسام این جهان نیست؛ زیرا امکان ندارد کیفیات محسوسه، بیشتر از نوزده عدد [نه عدد از آنها طعمهای بسیطه ی مشهوره، چهار عدد از آنها کیفیات فعلیه و انفعالیه، سه تا از آنها مسموعات و مبصرات و مشمومات و سه تای آخر، محسوسات بالعَرَض[1]] باشند... بنابراین طبیعت تا زمانی که تمام شرائط نوع انقص را به نوع اتمّ نداده است، آن (نوع اتمّ) را در مرتبه ی بعدی داخل نمی کند. برای مثال، طبیعت تا تمام خصوصیت های کیفیات جسمیه ی موجود در عالم را به جسم (که دارای نوع اول اخص انقص می باشد) نداده است، آن را از این مرتبه به نوع اشرف نسبت به جسم که نبات باشد عبور نمی دهد، و تا زمانی که تمام خصائص نبات مانند قوه ی غاذیه و نامیه و مولّده، برای نبات حاصل نشده است، طبیعت آن را به مرتبه ی اشرف بعدی که مرتبه ی حیوانی است سوق نمی دهد. همچنین چون ویژگی ها ی مرتبه ی حیوانی به حس و حرکت ارادی تقسیم می شود، پس مادامی که برای نوع اخصِ اول تمام حواس مدرکه ی همه ی محسوسات حاصل نشود، طبیعت، نوع حیوانی را به نوع ناطقی سوق نمی دهد. ولی چون در طبیعت «جوهر ناطق» حاصل شده است، پس بالضروره، طبیعت تمام قوای حسّی به اضافه ی قوی نطقی را بطور تمام و کمال به او داده است. و چون نوع ناطق تمام قوای مدرک محسوسات را دارد، باید مدرک جمیع محسوسات باشد و هیچ محسوسی نباشد که نوع ناطق نتواند آن را درک کند، و چون کیفیاتی غیر از کیفیات شانزده گانه ی بالذات و سه گانه ی بالعرض (حرکت، سکون و شکل) نداریم، بنابراین هیچ جسمی در عالمِ وجود نیست که دارای کیفیتی جدای از این کیفیات نوزده گانه باشد، در نتیجه هیچ عالمی مخالف با این عالم، با این کیفیات جسمیه وجود ندارد... بنابراین، عالم واحد است»[2]. 63- مرحوم ملاهادی سبزواری، حاشیه ی 1 اسفار، جلد 6 صفحه ی 97 64- لا یمکن أن یکون جسم مخالفا لهذه الاجسام فى الحرکات و الکیفیات. فاما الحرکات فهى بالقسمة العقلیة الضروریة اما مستقیمة و اما مستدیرة ... فاذا المستقیم اما من المرکز أو الى المرکز و اما مارة على المرکز بالاستقامة ... و أما الکیفیات المحسوسة فلا یمکن أن تکون فوق تسعة عشر ... فأقول الطبیعة ما لم توف على النوع الأتمّ شرائط النوع الانقص الاقل بکمالها، لم تدخله فى النوع الثانی و المرتبة التالیة. مثال ذلک ان ذات النوع الأول الأخس الأنقص و هو الجسمیة ما لم تعطها الطبیعة جمیع خصائص الکیفیات الجسمیة الموجودة فى العالم لم تخط به الى النوع الثانی الأشرف بالاضافة و هو النبات و ما لم یحصل جمیع خصائص النبات کالقوة الغاذیة و النامیة و المولدة فی النوع الأخس الأول لم تجاوز به الطبیعة الى النوع الثانی الأشرف کمرتبة الحیوانیة و خصائص المرتبة الحیوانیة منقسمة الى حسّ و حرکة ارادیة فما لم تحصل للنوع الأخس الأدنى الأول جمیع الحواس المدرکة لجمیع المحسوسات فمن الواجب أیضا أن لا تتعدى الطبیعة بالنوع الحیوانى الى النوع النطقى، و لکن الطبیعة قد حصلت فى الموالید جوهرا ناطقا فمن الضرورة أنها أوفت علیه جمیع القوى الحسیة بکمالها فاتبعتها بافادة القوة النطقیة فاذا کان للنوع الناطق جمیع القوى المدرکة للمحسوسات فاذا النوع الناطق مدرک لجمیع المحسوسات فاذا لا محسوس ما خلا ما یدرکه الناطق فاذا لا کیفیات ما خلا ستة عشر المحسوسة بالذات و الثلاثة المحسوسة بالعرض و هى الحرکة و السکون و الشکل، فاذا لا جسم مکیف بکیفیة ما خلا هذه المعدودة، فاذا لا عالم مخالف لهذا العالم بکیفیات جسمیة، .... فالعالم واحدٌ و ذلک ما أردنا أن نبین. رسائل ابن سینا، النص، صفحه ی 423 [ یکشنبه 92/8/5 ] [ 10:0 عصر ] [ محمد ذکاوت ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |